زادهی اردبیل است و در یک خانواده هنرمند متولد شده است. اولین تجربه بازیگریاش در سال ۱۳۷۰ مقابل دوربین "یدالله صمدی" در فیلم سینمایی «دمرل» در نقشی کوتاه بود اما به نوعی آغازگر حضور دائم و ماندگار او در فیلمها و سریالهایی زیادی شد. مخاطبان تلویزیون تا سالها او را به نام "خرچنگ" میشناختند. بازپخش سریال «تعبیر وارونه یک رویا» از شبکه آیفیلم بهانهای شد تا با وی به گفتگوی بنشینیم.
در حقیقت از دوران کودکی علاقهمند به این کار بودم. چون در یک خانواده هنرمند بزرگ شدم و برادرانم در عرصه تئاتر فعالیت میکردند، من همیشه به تماشای تئاتر میرفتم. رفته رفته جذابیت این هنر برای من به شکل تعهد شد و باعث شد که من وارد عرصه بازیگری شوم.
من حدود دوازده سال تاریخ هنر و ادبیات نمایشی، داستانی و خلاقیت تصویری تدریس میکردم و به این واسطه به سازمان ارشاد رفت و آمد داشتم . آقای "صادق آذین" که از مدیران تولید با سابقه هستند من رو میشناختند و میدانستند که در کار تدریس فعالیت دارم. سر فیلم «دُمرُل» از طریقی آقای "صادق آذین" به من وصل شدند و گفتند که به دنبال لوکیشنی مناسب هستند. بعد از آن زندهیاد آقای" مهرداد فخیمی" و "صمدی" و آقای "آذین" به اردبیل آمدند و ما چند روز در شهر اردبیل برای پیدا کردن لوکیشن گشتیم. خیلی هم همه چیز خوب بود ولی بنا بر شرایط آب و هوایی در آن زمان نتوانستیم لوکیشنی انتخاب کنیم. بعد از آن آقای "صمدی" به من پیشنهاد یک نقش در فیلم دادند. از آن زمان تا کنون هم به عنوان یک برادر با آقای "صمدی" در ارتباط هستم و از این بابت بسیار خوشحال هستم که توانستم بعد از این همه مدت این رابطه رفاقت و دوستی و برادری را با ایشان حفظ کنم.
یک چیزی را باید ذکر کنم این که من در فیلم «دُمرُل» نقش کوتاه یک پهلوان را داشتم. شاید هیچ تصوری برای این که حضورم در این عرصه ادامه داشته باشد از طرف دوستان نبود. رفته رفته حین فیلمبرداری شرایطی پیش آمد و به بازی من، توجه شد. ولی به هرحال این اتفاق برای من پیش آمد. بعد از آن در فیلم «سارای» بازی کردم که یک فولکور آذری بود. البته من این نکته را بگویم که برای اولین بار در ایران، فیلم «سارای» در دوازده سینما به زبان آذری در تهران اکران شد. من بعد از آشنایی با آقای "صمدی" و بازی در فیلم ایشان در سریال «شوق پرواز» با ایشان همکاری کردم که نقش کوتاه فرمانده شهید بابایی را ایفا کردم. من افتخار این را داشتم که در سه کار با آقای" صمدی" همکاری کنم. تا کنون هم در هر جلسه و مراسمی که فرصت حضور داشتم گفتهام که ایشان بزرگوار و برادر عزیز من هستند. اگر در کارنامهی من ببینید من با هر کارگردانی که در کار آشنا شدم، حداقل در سه کار دیگر هم همکاری کردم. اگر مروری بر کارهای من داشته باشید این مسئله را متوجه میشوید. من تمام تلاشم را کردم که بتوانم جوابگوی اعتمادی که به من شده است باشم. خب این مسئله باعث شده که بعد از کار اول همیشه از طرف یک کارگردان نقشهای دیگری هم به من سپرده شود. دوستان کارگردان همیشه نقشهای خاصی به من پیشنهاد میدهند. من هم تا کنون سعی کردم که جوابگوی این اعتماد و اجرای به نحواحسن آن نقش، البته با عنایت خدا باشم.
بله. البته من قبل از «وفا» یک سریال برای شبکه دو کار کردم به اسم «طریق عشق» که دیده نشد. بعد از آن سریال «شهریار» را کار کردم که از نظر نوبت پخش بعد از سریال «وفا» قرار گرفت. و باعث شد که این آشنایی سر کار آقای "محمدحسین لطیفی" که بسیار برای من ارزشمند هست، رقم بخورد. رفاقت بین من و آقای " لطیفی" بسیار عمیق است و با افتخار میگویم تا حالا در شش پروژه با ایشان همکاری کردم. در سریال «وفا» ایشان نقش خاصی را به من محول کردند که بسیار مورد اقبال و قبول مخاطبان واقع شد. خیلی خوشحال هستم از این بابت که بعد از سالها هنوز این نقش و شخصیت «خرچنگ» بسیار تأثیرگذار است و ماندگار شده است.
ببینید، این مسئله بر می گردد به پرداخت خوب شخصیت در متن و هدایت درست کارگردان و بعد از آن اعتماد به بازی من. اگر کارهای من را مرور کنید متوجه میشوید که من چند کار پلیسی انجام دادم و یونیفرم نظامی تقریباً مشابهی برای این نقشها پوشیدم ولی این شخصیتها کاملاً در اجرا متفاوت هستند. با اینکه همهی این نقشها پلیس هستند ولی پلیسی که در «نسل سوخته» میبینید با پلیسی که در «بی صدا فریاد کن» ساخته آقای "فخیم زاده" بسیار متفاوت است و همینطور بازپرس ویژه قتل در سریال «به دنیا بگویید بایستد» و پلیسی که در سریال «یادآوری» که همزمان درگیر وظیفهاش و مسائل و مشکلاتی که برای خانوادهاش رخ میدهد، میشود و باید تلاش کند در نقش یک پلیس درست تصمیم بگیرد و مخاطب، پلیس متفاوتی از نقشهای قبلی من، در این کار میبیند. به هر حال این به سبب لطفیست که خدا شامل حال من کرده که توانستم با استفاده از نقشهایی که به من محول میشود و توانایی که به من داده است از پس نقشها به درستی بربیایم.
حقیقت را بخواهید من اعتقادی به نمره دادن به این شکل ندارم. بگذارید یک موضوعی را ذکر کنم من حس میکنم که ما نمیتوانیم از این طریق سریال یا پروژهای را که یک گروه با همه توان و احساس میسازند با پیامک به مسابقه بگذاریم و به آن نمره بدهیم. من در جایی دیدم که هشت کار را با ولههای بیست دقیقهای نمایش میدادند و نظرسنجی میکردند. اعتقاد من این است که هیچ کار هنری به عدد نمیتواند نمره داشته باشد. من به این شکل امتیاز دادن اعتقادی ندارم برای همین هیچ وقت نمیتوانم قبول کنم که کار یک گروهی که با پوست و خون و با تمام وجودشان کار میکنند را بتوانیم با دادن یکنمره قضاوت کنیم. من به نوبه خودم هیچ کدام از کارهایم را از کار دیگر جدا نمیکنم و چون برای همهی آنها زحمت کشیدم. حتی نقشهای کوتاهی که ایفا کردم. اگر دیده باشید من نقشهای خیلی کوتاهی هم بازی کردم و خدا را شکر میکنم که این نقشهای هم سرجای خود بودند و دیده شدند و برای من بسیار ارزشمند هستند. با افتخار میگویم که هیچ کدام از نقشها و کارهایم را نمیتوانم از بقیه جدا کنم. به هرحال نقایصی بوده ولی قطعاً نمیتوانم آنها را از بقیه جدا کنم.
این را نمی توانم بگویم. البته این هست که هر بازیگری برای هر نقشی با خودش چیزهایی میآورد ولی در کل ما یک زندگی روزمره داریم و یک زندگی کاری و هنری. حتماً اینها از هم جداست ولی شخصیت اصلی هر بازیگری در نقشی که ایفا میکند تأثیراتی خواهد داشت. هر بازیگری ممکن است پیشنهاداتی برای نقشی که ایفا میکند داشته باشد و کمی از خودش بگذارد ولی شخصیتهایی که بازی میکند ربطی به شخصیت اصلی خودش ندارد.
من همه نقشهایم را دوست دارم.
نقشهای من مثل بچههای من هستند. نمیتوانم بگویم کدام را دوست دارم و کدام را ندارم. یکی خوب است و یکی بد است. شاید من نقایصی در اجرا داشتم ولی نمیتوانم بگویم هیچ کدام بد است یا خوب است. برای من تمام نقشهایم مثل خونی که در رگهای من جاریست در وجود من جاری هستند و هیچ وقت نمیتوانم آنها را از هم جدا کنم.
هر نقشی که بتواند من را تهییج کند و مرا وادار به قبول کردن آن نقش کند را دوست دارم. خب هر کاری را نمیشود پذیرفت و سر هر کاری نمیشود رفت. من این حساسیت را در انتخاب نقش دارم. نقشی که به من پیشنهاد میشود حتماً باید خیلی تأثیرگذار باشد که وقتی آن را میخوانم بگویم که میتوانم آن را بازی کنم . دیگر فرقی نمیکند که تاریخی، اجتماعی و یا پلیسی باشد. چنین نقشی برای من مورد انتخاب است وگرنه اینطور نیست که بگویم حتماً باید تاریخی کار کنم یا ژانر معاصر. بستگی فقط به تأثیرگذاری آن نقش دارد هم برای خودم و کارنامهام و هم برای مخاطب که بعد از اتمام کار آن را میبیند.
این مسئله چیزی است که برای دل خودم است و ترجیح میدهم در گفتگوی عمومی در مورد آن هیچ صحبتی نکنم. نمیخواهم در گفتگوهایم خیلی روی این مسئله تأکید بشود. چون مربوط به حس وحال شخصی من است.
ببینید من همیشه معتقدم هستم که ا گر نقشی قسمت من باشد حتماً نصیب من باشد. ممکن است بازی در نقشی برای من تبدیل به آرزو شود ولی من همیشه به خدا سپردم تا عنایتی داشته باشد و اگر در من توانایی ایفای نقشی را میبیند آن را پیش روی من بگذارد و من آنها را ایفا کنم. ممکن است من روی بازی در نقشی اصرار کنم و بعد در ایفای آن نقش شکست بخورم. برای همین نقشهایم را به خدا واگذار کردم که هر چه میخواهد برایم رقم بزند.
خب صحبت در این مورد ممکن است انتقادی باشد. بهرحال صداوسیما خانهی هنری من است. در مدیریت هر خانهای بالا و پایین وجود دارد اما در حال حاضر کارهای بهتری در حال ساخت است و احساس میکنم بهتر است قبل از ساخت برنامهها، اتاق فکری وجود داشته باشد. شاید خیلی از آمارهایی که گرفته میشود به هر دلیلی واقعی نباشد. میخواهم بگویم که سطح کارها باید طوری باشد که موجب فرهنگ سازی شود. نه این که صرفاً اصطلاحاتی را در جامعه باب کنیم. وزن کارها و سوژه باید طوری باشد که مردم به سمت شبکههای خارجی نروند. این مهمترین درد است و باید درمان شود. نمیتوانیم از این مسئله راحت بگذریم. باید کارهای ساخته شده را آسیبشناسی کنیم ببنیم که چه اتفاقاتی افتاده است که این شرایط پیش آمده. به هرحال ما سالیان سال در منطقه ادعای سریال سازی و سینما داشتیم. انشاالله که مسئولین و همه همکاران بتوانند کاری کنند که شرایط بهتر از این شود.
یکی از کارها سریالی بود که آخرین روزهای سال 96 از تلویزیون پخش شد به نام «هست و نیست». سریال دیگری به نام «سر دلبران» هست ساخته آقای "محمد حسین لطیفی" و همونطور که به من گفتند در ماه رمضان هر شب پخش خواهد شد و خیلی سریال خوبی است. سریال دیگری هم به اسم «تاریکی شب، روشنایی روز» کار آقای "حجت قاسم زاده اصل" که خیلی سریال نابی است و امیدوارم بعد از «سر دلبران» پخش شود.
اگر فرصت کنم تلویزیون تماشا کنم حتماً. متأسفانه زمان پخش سریال «تعبیر وارونه یک رویا» من سر صحنه بودم و نتوانستم کار را ببینم ولی آیفیلم جزء شبکههایی است که من خیلی دوست دارم و ارتباطی هم که این شبکه با مخاطبان برون مرزی ایجاد کرده برای من بسیار محترم است و این که تا الان توانسته با اقتدار کار کند و فیلمها وسریالهای ما را پخش کند بسیار قابل تقدیر است.
اولاً خیلی خوشحال هستم که کارهای من از این شبکه پخش میشود و همینطور خوشحالم که این شبکه در بین مخاطبان خارج از کشور هم مخاطبین زیادی داشته و امیدوارم که همیشه آیفیلم، آیفیلم باقی بماند و به همه دوستان ودستاندرکاران آیفیلم خسته نباشید میگویم و ممنونم از همه زحماتی که میکشید.
*مصاحبهکننده: سمانه مقدم برای وبسایت آیفیلم (اردیبهشت 97)